معروف است که یکبار اینیشتین در امریکا با قطار درحال مسافرت بوده که مأمور قطار برای دیدن بلیط سر میرسد،اما اینشتین هرچه که میگردد بلیط راپیدا نمیکند.مأمور که این وضع را میبیند میگوید:"حضرت استاد!کیست که شمارا نشناسد ویا شک کند شما بلیط نگرفته اید.نیازی به نشان دادن بلیط نیست"واز کوپه او دور میشود.اینیشتین سری به نشانه تشکر تکان میدهد.مأمور بعدازتمام کردن کوپه های دیگر این واگن،نگاهی به عقب می اندازد ومتوجه میشود اینیشتین همچنان درحال گشتن است.برمیگردد ومیگوید:"پروفسور اینیشتین!گفتم که شمارا میشناسم و نیازی به بلیط نیست،چرا بازهم





نگرانید؟"





اینیشتن جواب میدهد:این هایی که گفتی خودم هم میدانم،دنبال بلیط هستم ببینم به کجا دارم میروم.!!!


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, | 9:59 بعد از ظهر | نويسنده : مجیدرحیمی پور |


یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند ؛



اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد ...









"اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو ؛ چون خدای تو و یوسف یکیست


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, | 9:56 بعد از ظهر | نويسنده : مجیدرحیمی پور |

استادى از شاگردانش پرسید:

چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می کنند و سر هم داد می کشند؟







شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:

چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می دهیم







استاد پرسید:

این که آرامشمان را از دست می دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می زنیم؟

آیا نمی توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می زنیم؟



شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.







سرانجام او چنین توضیح داد:

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب هایشان از یکدیگر فاصله می گیرد.

آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.







سپس استاد پرسید:

هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می افتد؟

آنها سر هم داد نمی زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می*کنند. چرا؟

چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.

فاصله قلبهاشان بسیار کم است.







استاد ادامه داد:

هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی زنند و فقط در گوش هم نجوا می کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می شود.





سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی نیاز می شوند و فقط به یکدیگر نگاه می کنند، اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, | 9:55 بعد از ظهر | نويسنده : مجیدرحیمی پور |

یادت گرامی....فقط همینو میتونم بگم...

نامت همیشه ماندگار

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, | 9:39 بعد از ظهر | نويسنده : مجیدرحیمی پور |


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:شهدای هسته ای, | 9:36 بعد از ظهر | نويسنده : مجیدرحیمی پور |

لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
.: Weblog Themes By SlideTheme :.
?